English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3543 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to splash into water U به اب زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
splash U ترشح
splash U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash U ترکش
splash U دارای صدای چلب چلوب
splash U دارای ترشح
splash U چلپ چلوپ کردن ریختن
splash U صدای ترشح
splash U ترشح کردن
splash U لکه
splash U چلپ چلوپ
splash U صدای ریزش
splash U شتک
splash head U پاشش گیر
splash board U سپر پاشنه قایق
splash line U خط شروع غواصی
splash screen U صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
splash scale U طبلهای که انحراف ترکش گلوله را از هدف با ان اندازه گیری می کنند
splash lubrication U روغنکاری تزریقی
splash plate U صفحهآبپاش
splash line U خط پریدن به اب در غواصی
splash guard U گلگیر
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
oil splash lubrication U روغنکاری تزریقی
water course U حق المجری
by water U از راه رودخانه
on the water U در کشتی
by water U از راه دریا
She let the water out . U آب را ول کرد
water course U حق الشرب
water down <idiom> U ضعیف شدن
water course U مجرای اب
water way U راه ابی
water way U مسیل
water آب
mean water U میان اب
water way U ابراهه
water still U دستگاه تقطیر اب
of the first water U بهترین
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
first water U بالاترین مقام
to water U آب دادن
to water U آب ریختن
to water something U آب دادن [گیاه]
above water <adj.> U شناور
above water <adj.> U روی آب
first water U درجه اول
water U اب
f.water U عرق رازیانه
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
by water U با کشتی
water U مایع
water U پیشاب
water U ابگونه
water U اب دادن
water hardening U سختگردانی با اب
water filter U صافی اب
water fast U پارچه شورنرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fowl U مرغ ابی
water fast U رنگ نرو
water heater U فرف ابگرم کن
water heater U ابگرم کن
water hammer U ضربت قوچ
water hammer U ضربت قوج
water guage U فشار سنج اب
water front U جبهه رطوبتی
water glass U شیشه محلول
water fowl U پرنده ابی
water glass U شیشه مایع
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water glass U اب شیشه
water gauge U اب پیم
water gas U گاز اب
water gauge U اندازه اب نما
water glass U لیوان اب
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole U چاله اب
water mill U اسیاب
water moccasin U مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph U حوری دریایی
water nymph U الهه دریایی
water pepper U زنجبیل سگ
water pepper U فلفل ابی
water pipe U لوله اب
water pipe U تنبوشه
water pipe U لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point U نقطه تقسیم اب
water pollution U الودگی اب
water polo U بازی فوتبال ابی
water polo U واترپلو
water polo U واترپولو
water polo U بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water mill U اسیاب ابی
water meter U اب سنج
water meter U کنتور اب
water hyacinth U سنبل ابی
water hyacinth U وردالنیل
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U ابدان
water jacket U صندوق اب
water jump U مانع ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level U سطح اب
water lily U نیلوفر ابی
water line U خط ابخور ناو
water logging U ابسیری
surcharge water U اب مازاد
water lowering U زهکشی
water melon U هندوانه
water loss U ابکاهی
surface water U اب سطحی
undermining by water U اب رفتگی کف
up to the middle in water U تا کمر در اب
voidance water U منجلاب
voidance water U زیر اب
wade into the water U راه رفتن در اب
waste water U فاضلاب
water aspirator U خرطوم ابی
water bag U کیسه اب
water bailiff U میراب
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance U بیلان اب
water bearer U دلو
undermining by water U اب شستگی
underground water U اب درون زمین
surplus water U ابهای اضافی
surplus water U ابهای مازاد
swimming with water U پرازاب
swimming with water U غرق اب
table water U سفره اب زیر زمینی
tap water U اب شیر
water paint U رنگ لعابی
the water was overknee U اب از زانو میگذشت
to drink water U اب خوردن
to drink water U اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
unavailable water U رطوبت غیر قابل استفاده
underground water U اب زیرزمینی
water bearer U ساکب الماء
water bearer U ریزنده اب ابریز
water content U درصد رطوبت
water cooling U خنک کنندگی اب
water cooling U خنک کردن بااب
water cress U شاهی اتی
water cure U اب درمان
water cure U علاج بااب معالجه بااب
water damage U خسارت اب دیدگی
water displacement U زهکشی کردن
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal U فاضلاب
water disposal U اگوکشی
water disposal U ساختن اگو
water dog U سگ ابی
water dog U شناگر ماهر
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water container U فرف اب
water colour U نقاشی ابرنگی
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed U تشک ابی
water bonded U اب بند شده
water boy U بچه سقا
water boy U سقا
water buffalo U گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen U قمقمه
water car U ارابه اب فروشان
water car U ارابه اب پاش
water carriage U حمل از راه اب
water carrier U دلو
water circulation U گردش اب
water coiour U ابرنگ
water colour U ابرنگ
water colour U رنگاب
water driver U مقنی
water hose U شلنگآب
hot water <idiom> U
water under the bridge <idiom> U همه چیز عوض شده
in hot water <idiom> U در دردسر
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> U آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb> U آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb> U تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water U آب آشامیدنی
Is there drinking water? U آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water U آب گرم نیست.
some hot water U مقداری آب گرم
some cold water U مقداری آب سرد
mineral water U آب معدنی
a glass of water U یک لیوان آب
Please check the water. لطفا آب را کنترل کنید.
hold water <idiom> U
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
water inlet U ورودآب
water intake U مکندهآب
water jug U پارچآب
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
1sediment-water interface
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com